فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: به همت گروه تاریخ پژوهشکدهی تاریخ اسلام همایشی دو روزه با عنوان «تاریخ و علوم سیاسی» در این مرکز برگزار شد که در روز دوم این همایش موضوعاتی با عنوان «تاریخ به مثابه فلسفه سیاسی»، «نگاهی به رابطه علوم سیاسی و تاریخ در مقام دو رشته دانشگاهی»، «بایستههای پژوهش در تاریخنگاری اندیشه سیاسی»، «دانش سیاسی به منزله تاریخ»، «جایگاه تاریخ در سینمای اندیشهورز سیاسی ایران»، «نگاهی به همکاری تاریخ و علوم سیاسی در ایران» و .... مطرح شد. در ادامه مشروح سخنان «داریوش رحمانیان» با موضوع «ماکیاولی مورخ» و سخنان «عباس منوچهری» به عنوان مدیر این نشست میآید.
تاریخ فکر و پیوند بنیادین تاریخ و علوم سیاسی
در ابتدا عباس منوچهری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس به سخن پرداخت و گفت: در ابتدا مقدمهای در رابطه با موضوع خود همایش یعنی تاریخ و علوم سیاسی داشته باشم؛ این نشست بهطور اخص یکی از شاخصترین وجوه ارتباط بین این 2 حوزهی مطالعاتی است که در بحث تاریخ فکر بیش از هرجای دیگر میشود، دید. اگرچه در مجلات و فضاهای دیگر در این خصوص یعنی ارتباط تاریخ و علوم سیاسی از جهات مختلف بحثهای زیادی شده است، اما این نشست ازاینجهت خیلی شاخص و برجسته و حساس است که یکی از جاهایی که پیوند بنیادین بین تاریخ و علوم سیاسی است در بحث تاریخ فکر است. منتها در این ارتباط بنیادین اگر ما علم سیاست را به معنای جاری -نمیگویم فقط به معنای مدرن آن- به معنای یک علم پوزیتیویستی تجربهگرا و به شکلی که رایج هست، ببینیم، این نکتهای که عرض میکنم صادق نیست؛ یعنی رابطهی تاریخ و علم سیاست با علم سیاست به معنای جاری آن، فکر در آن جایی ندارد که حالا بخواهد در ارتباط با علوم سیاسی با تاریخ این اهمیت را پیدا کند. منظور من از این ارتباط، یعنی بین تاریخ و فکر بهخصوص تفکر سیاسی که اساس و بنیان علم سیاست بوده است، منتها در حال حاضر در حاشیهترین کار در حوزهی آکادمی، نه فقط در ایران تا حدی در دنیا، ولی در ایران شاید بهطور جدیتر جنبهی فکری در حوزهی علوم سیاسی به حاشیه رفته است. البته در دنیا مجدداً در طی این 2 دههی اخیر بیش از قبل اندیشهی سیاسی احیا شده است. از دههی 60 میلادی به اینسو و در دو دههی اخیر، این موضوع بارز و جدی شده است. در ایران نیز ما خارج از حوزهی دانشگاهی بسیاری از بحثهای جدی در حوزهی مدنی، عمومی و در سطح جامعه، بحثهای فکری داریم با دیدگاهها و ایدئولوژیهایی که وجود دارد.
عباس منوچهری در انتها گفت: در این روزها که بهتازگی سالگرد درگذشت مرحوم شریعتی را داشتیم، در همایشی که به مناسب این روز برگزار شد بحثهای جدی در حوزهی اندیشهی شریعتی مطرح شد و شریعتی بهعنوان شاخص و مصداق از اهمیت فکر و اندیشه برای جامعهی ما است. بحثی را که نیز آقاجری در ادامه خواهند داشت، کوزلک و پارادایمسازی است که تاریخ مفاهیم و تاریخ فکر (هم در حوزهی تاریخ و هم در حوزهی اندیشه) آثار و ادبیاتش بسیار تأثیرگذار بوده است و نیز بحث رحمانیان که در مورد ماکیاولی است، من شخصاً مشتاق هستم تا رابطهی ماکیاولی را در کنار کوزلک بدانم.
ماکیاولی مورخ و تاریخنگار
سپس داریوش رحمانیان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به سخن پرداخت و در ابتدای بحث ماکیاوللی مورخ گفت: دکتر منوچهری به نکتهی ظریفی اشاره کردند، نسبت و تفاوت علم و اندیشه و اندیشهی سیاسی و نیز علم یا علوم سیاسی به معنای پوزیتیو کلمه، اصل است و باید لحاظ شود و بیان این نکته نیز لازم است که با بیان این موضوع در حوزهی ماکیاوللی قرار نیست چیزی را روشن یا تبیین کنم، تنها میخواهم یادآوری کنم، چیزی را که شاید همهی علما و اندیشمندان که در حوزهی علوم سیاسی و تاریخ کار میکنند، میدانند. در ادامه علت اینکه چرا روی این موضوع کار کردم را بیان میکنم.
این محقق در ادامهی بحث عنوان داشت: ماکیاوللی از همان زمان که «شهریار» را نوشت تاکنون، به قول آن نوشتهای که میگفت کتابها بنیان را تغییر دادند، یکی از آن کتابهایی بوده که دنیا را تغییر داده است. به معنای حقیقی کلمه، رایج شده است که ماکیاوللی با این جزوهی کوتاه شهریار، یک انقلاب در اندیشهی سیاسی انجام داده است. این امر پذیرفته است و به گمان بنده کسی در این موضوع شکی ندارد. ماکیاولی بعد از این کتاب مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفت، گروهی نام او را همراه با شیطان کردند و کتابش را جزء کتب ضاله دانستند، اما اندکی نیز بودند که در همان زمانهای گذشته ماکیاوللی را ستایش کردند و در حال حاضر نیز شاید بتوان ادعا کرد که ستایشگران او بیشتر شده است. البته در این سخنان قصد ندارم، بگویم موضع من کجاست، میستایم یا محکوم میکنم، ولی به نظرم یک نکتهی اساسی در این باره وجود دارد که در ابتدا گفتم، فقط میخواهم یادآوری کنم.
او ادامه داد: ماکیاوللی در کتاب یا جزوهی «شهریار» یک اندرزنامهنویس است، ولی برخلاف سنت اندرزنامهنویسی که وجود داشت. از دنیای باستان تا زمان خودش، نخستین و قدیمیترین اندرزنامهای که برای بشر مانده است، برای تمدن مصر است، شما اگر آن را مطالعه کنید -گزارشی از آن در بعضی کتابها نیز هست- از آن دوره تا دورهی ماکیاوللی همهی اندرزنامهنویسان بهاتفاق تأکید دارند بر آرمانها، ارزشهای اخلاقی و مقدسی که باید در سیاست باشد و سیاستمداران باید آن را رعایت کنند. ماکیاوللی در واقع با این کتاب به تمام روند اندرزنامهنویسی تا زمان خودش پشت پا میزند و به تعبیر برخی که من نیز این تعبیر را میپسندم، چون سقراط که فلسفه را از آسمان به زمین آورد، ماکیاوللی سیاست را از آسمان به زمین آورد، کاری که در دورههای بعد، کسانی دیگر ادامه دادند؛ «منتسکیو» در «روحالقوانین» حقوق را از آسمان به زمین آورد، «آدام اسمیت» اقتصاد را از آسمان به زمین آورد، «کارل مارکس» جامعه و تاریخ را و «فروید» در مورد روان آدمی چنین کرد. این افراد در واقع انقلابیونی بودند که در حقیقت امر سیاسی، امر حقوقی، امر اقتصادی و امر اجتماعی را از منظومهی تفکر دینی و اخلاقی جدا کردند و سپس شرایط امکان اینکه آنها متعلق شناخت علمی به آن معنایی که دکتر منوچهری اشاره کردند، پدیدار شد؛ به این معنا که ماکیاوللی در حقیقت پدر اندیشهی سیاسی جدید است و برخی نیز گفتند نباید وی را بهعنوان پدر علم سیاست جدید دانست، بله، به این معنا درست است.
استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران افزود: ماکیاوللی با انقلابی که در اندیشهی سیاسی کرد، راه را گشود که چنین علمی تأسیس شود؛ زیرا تا سیاست سکولار نمیشد چنین اتفاقی ناممکن بود، کمااینکه تا اقتصاد سکولار نمیشد، تا حقوق سکولار نمیشد، این اتفاق در آن رشتهها نیز رخ نمیداد. اساساً علم جدید، علوم انسانی، اجتماعی، کسانی که مدافع این هستند که این را ما باید در آن پارادایم انباشتگی و پیوستگی و تکاملگرایی نخوانیم؛ بله، باید بر پایهی مفهوم گسست بخوانیم. در واقع نیاییم و یک روایت هلستیک از تاریخ علم ارائه دهیم و سپس بگوییم یک کل یکپارچه است و انباشت شده و جلو آمده است. به قول کوهن، باشلار، فوکو و امثال آنها، باید بر پایهی گسستها بخوانیم، گسستهای انقلابی که رخ داده است، در قالب مفهوم پارادایم بخوانیم. این اتفاقی که افتاده باعث شده است تا علوم انسانی و اجتماعی پدیدار شوند. علوم انسانی و اجتماعی در دورهی پیشامدرن وجود ندارد.
این عضو گروه تاریخ پژوهشکدهی تاریخ اسلام در ادامهی صحبتهای خود عنوان داشت: ماکیاوللی مورخ بود، او در نامههای خود امضا میکرد: ماکیاوللی مورخ، ماکیاوللی تاریخنگار و تراژدینویس؛ زیرا نویسنده و ادیب بود. ماکیاوللی وقتی که خاندان مدیچی در فلورانس روی کار آمدند به او مأموریت دادند که تاریخ فلورانس را بنویسد. میدانید که یکی از آثار ارزشمند او کتاب «تاریخ فلورانس» است.
رحمانیان افزود: در کتاب شهریار و در کتاب گفتارها، تمام مستندات ماکیاوللی، تاریخ است، از عصر کهن شروع میکند تا زمان خودش. یکی از قهرمانان کتاب ماکیاوللی سزار بورژیو است که او را بهعنوان یک الگو میشناسد. از کوروش، موسی و خیلی از شخصیتهای تاریخی در آثار او هم در شهریار و هم گفتارها مثال میآورد. البته ماکیاوللی از یک جهتهایی مورد انتقاد قرار گرفته است، کسانی که طبیعتباور و قانونباور نیستند؛ زیرا ماکیاوللی تقریباً مثل ابنخلدون که این جملهی مشهور را در مقدمهی خود دارد، «همانندی گذشته به اکنون از همانندی آب به آب بیشتر است»، ماکیاوللی نیز همین اعتقاد را دارد. ما از حوزهی تاریخباوری انتقاد میکنیم که آدمی و جهان آدمی را نمیشود طبیعتباورانه و طبیعتگرایانه دید و خواند. جهان انسانی و وجود آدمی وجودی است تاریخی، جهان سیاست جهانی است تاریخی. من در اینجا کاری با این نقد ندارم، اما صحبت من این است، ماکیاوللی اگر نگاه رئال به تاریخ نداشت، نمیتوانست آن انقلاب را در اندیشهی سیاسی رقم بزند، اساساً شهریاری به وجود نمیآمد.
او در مورد ستایشگران ماکیاوللی گفت: یکی از این ستایشگران، ژان ژاک روسو بود، دیگری اسپینوزا بود و یکی از ستایشگران اخیر ماکیاوللی، برتراند راسل بود. او در تاریخ فلسفهی خود در آن فصلی که به ماکیاوللی میپردازد، میگوید ماکیاوللی آدمی پارسا بود، چون جرئت کرد و چیزی را گفت که همه میدانستند ولی جرئت گفتن آن را نداشتند، ماکیاوللی پردهدری کرد، اگر بشود به این تعبیر در زبان فارسی به کار برد به قرینهی عصیانگری گفت عریانگری، در واقع عریانگری کرد، لخت کرد چیزی را که همه میپوشاندند و او این کار را با تاریخ انجام داد. چرا؟ زیرا سرشت تاریخ سکولار است، دانشی است که سرشت آن بیدارگری، پردهدری و عریانگری است. همیشه در سر کلاسهای درس گفتهام، به نظر من 2 چیز یعنی هنر و معرفت، هیچ دُگمی را برنمیتابند. به نظر من یکی تاریخ و دیگری رمان، مثل بمبی است که زیر کلانروایتها و نظریهها میگذارید و آنها را از هم میپاشند.
استاد دانشگاه تهران در ادامه تأکید کرد: من همیشه به کسانی که دچار دُگم شدهاند، گفتهام تاریخ بسیار بخوانند یا اگر حوصله نمیکنند رمان بخوانند؛ زیرا آنها ضد دُگم هستند، میشکنند و منفجر میکنند. ماکیاوللی با تاریخ، ساختار افلاطونی را از آسمان به زمین آورد و آن را فروپاشاند.
این محقق تاریخ در ادامهی سخنان خود به نکتهای اشاره کرد و گفت: این نکته حسن ختام بحث من در اینجا باشد... من قصهها را خیلی دوست دارم، آنها خیلی مؤثر هستند، در واقع تمام آموزگاران تاریخ بشر از قصه بهمثابهی یک ابزار نیرومند استفاده کردهاند، کتابهای آسمانی، مثنوی، آثار گنجوی و ما نیز از آنها یاد گرفتهایم. یکی از قصههای حیرتانگیز که کمتر به آن توجه میشود قصهای عامیانه است که هانس کریستین آندرسن آن را بازپرداخت کرده است و آن قصهی پادشاه لخت است که 2 رند او را گول زدند، لباس دروغین ساخته شد و بهاصطلاح پادشاه پوشید و در ملأ عام ظاهر شد. همه به تعریف از این لباس دروغین پرداختند تا اینکه کودکی بانگ برآورد که پادشاه لخت است، پرده دریده شد و دیگران نیز جرئت کردند و حقیقت را بانگ زدند.
داریوش رحمانیان در انتها گفت: نکتهای در اینجا ذهن مرا درگیر کرده است که ماکیاوللی آن فرد رند بود یا آن کودک؛ ولی هرکدام که بوده باشد کاری که او کرد فقط با تاریخ ممکن بوده است. با هیچ رشتهی علمی دیگری، با هیچ آگاهی دیگری و با هیچ معرفت دیگری غیرممکن بود که این کار را بتوان صورت داد. به گمان بنده، این است راز پیوند تاریخ و دانش سیاسی.
ادامه دارد ...
نظرات مخاطبان 0 9
۱۳۹۳-۰۴-۰۸ ۱۸:۴۵میثم 6 4
۱۳۹۳-۰۴-۰۹ ۱۷:۲۷نانیریکا احمدی 2 5
۱۳۹۳-۰۴-۱۱ ۱۳:۱۴دانشجوی دکتری 4 2
۱۳۹۳-۰۴-۱۲ ۱۶:۳۴امیرمسعود 6 1
۱۳۹۳-۰۴-۱۳ ۰۰:۳۱نائیریکا 0 6
۱۳۹۳-۰۴-۱۳ ۱۷:۲۵حسین 0 6
۱۳۹۳-۰۴-۱۶ ۱۸:۳۰محسن 1 2
۱۳۹۳-۰۵-۰۲ ۱۷:۲۷سیما 0 0
۱۳۹۳-۰۵-۰۲ ۱۷:۳۸سعید 0 0